loading...

مستِ مِیِ عشق

بازدید : 1
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 18:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مستِ مِیِ عشق

دیروز رفتم کوروش رو برداشتم .

رفتیم فروشگاه که اسپری تمیزی خونه و شیر نارگیل و پنیر ورقه‌‌‌ای بگیرم.

تا رسیدیم گفت هری پاتر ببینیم؟

گفتم امروز اونهمه برای تلویزیون وقت نداری و منم نمیتونم بشینم تلویزیون ببینم.

خودت نیم ساعت کارتون ببین و بعدش تموم شه.

تا وقتی کوروش کارتون میدید که من تو اتاق جلو آینه بودم.

تو خودم رفته بودم و یه جوری بودم.

یادتونه از اون پسر وگنه نوشته بودم قبلا ؟

بچه‌ها این آدم من محاله بهش فکر کنم بهم پیام نده .

این چند روز بهش فکر میکردم.

به اینکه منو برده بود گلخونه و میگفت هیچ دختر مثل تو از یه گلخونه رفتن برای تماشای گلا خوشحال نمیشه . منم گفتم آخه پسری هم آدم رو برای قرار آشنایی برنمیداره ببره گلخونه ...

بهش فکر کرده بودم که میگفت عاشق درخت بغل کردنه ( کاری که منم میکنم ) و تو یه شهر با من متولد شده بود و سر تا پا انرژی و ذوق بود .

بهش فکر کرده بودم چون داره بهار میشه و همیشه بهار اینجا منو یاد اون میندازه. اینکه گلهای نرگس رو میبینم آبستن شدن یادم میفته اولین بار که دیدمش تو یه پارکی پر از گلای نرگس بود و یه عالمه ازم وسط گلها عکس گرفته بود.

و تو اون پارک درختای پرشکوفه‌ی آلو بود و الان همه‌ی درختای آلو که آماده‌ی شکوفه دادن هستن منو یادش میندازن.

بعد من دیروز که پست مینوشتم رفتم پست‌های دو سال پیشم رو یه نگاهی بندازم. اون زمان که حمید خیلی خیلی داشت خودش رو برای من هلاک میکرد . نوشته بودم چقدر پشیمونم با عجله ردش کردم بره چون ترسیده بودم و فکر میکردم آماده نیستم.

بعد من برگردم خونه ببینم پیام داده و از گلهای خونه اش برام عکس فرستاده با چند تا موزیک !!!

راستش اینه خوشحال شدم .

ولی جلوی آینه به این فکر میکردم چقدرر از روابطم اولش خوبن چون من خوبم ؟ چون من خوش صحبتم و خوش ذوقم . چون شنونده‌ی خوبی ام. چون بلدم بخندم و بخندونم.

چون زیبا هستم و حتما معاشرت باهام برای یه مرد میتونه اولاش خیلی جذاب باشه.

با خودم فکر میکردم اینهمه من اون پسره رو توی ذهنم دو سال با خودم حمل کردم از کجا معلوم یکی لنگه‌ی حمید از آب درنمیومد ؟

حالا که میگم آدمهایی که طبیعت رو میفهمن و دوست دارن اون سبز میشه ؟ رسما از ناکجا ؟

بعد انقدر دلم خواست دوباره ببینمش.

حتی بهم گفت تابستون میخوام با چند نفر بریم ایتالیا . میای؟

یه گپ ریز... ولی من نمیدونم چطور بگم خیلی در رفتم از خودم برای چند دقیقه.

اما جلو آینه داشتم میگفتم ارتباط با این آدم چی به تو میده مینا که خودت نمیتونی به خودت بدی؟

تو همینجوریش با بهار و گل و بلبل عاشقی میکنی.

دیگه برای اینکه یاری بعد از تموم شن این ارتباطت داشته باشی باید خیلی وسیع تر نگاه کنی.

نمیدونم ولی .

آدم گاهی از یکی خوشش میاد که میاد که میاد دیگه . توضیح و توجیهی نداره.

منم میذارم همچنان ازش خوشم بیاد اما تمرکزم الان با حمیده که چه میخوایم بکنیم.

دیروز زنگ زد که شب بیا خونه‌ی من .

گفتم نمیتونم .

دعا کردم چند روز بهم زنگ نزنه. از اونجا که امروز اصلا پیام نداده خیلی بعید میدونم زنگ بزنه و احتمالا چس کنش رو یه مدت میزنه برق ببینه من میرم سمتش؟

من از وقتی گاردم رو با حمید پایین آوردم نتیجه‌ی عکس داد.

مثلا هر بار از در مهربانی وارد میشم و گفتگو میکنم دفعه بعدش باز این امر بهش مشتبه میشه که من باید یه زمانی درست کنم آقا افتحار بده بیاد با من بشینه .حتی دیگه گفتگو نداریم. فقط رفتاری که میکنه اینجوریه که خوب حالا اینکه اونشب اومدی و من اونجوری بی محلت کردم گذشت و امروز یه شروع دوباره است و فلان.

من فقط دیگه نمیخوام با مید ارتباطی داشته باشم و به این خاطره ذهنم هی پایین و پایین تر میبردش. شاید به این بدی که من میگم هم نباشه بیچاره...

خیلی با خودم گیجم انگار.

کمی‌باید فرو برم .

الان دانشگاهم بچه‌ها .

کلاسم الاناست که شروع شه.

پس من میرم و بعدا باز گپ میزنیم.

باهام گپ بزنید :)

ماچ بهتون.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 27
  • بازدید کننده امروز : 28
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 167
  • بازدید ماه : 280
  • بازدید سال : 313
  • بازدید کلی : 343
  • کدهای اختصاصی